به امید روزی که پستای مسخره نذارم...

ساخت وبلاگ

و من ِ این روزها:

عاشق و آسوده

سرگرم زندگی

کار کردن در جایگاهی که همیشه ارزویش را داشتم

پیِ موسیقی و یوگا و زبان...

و قوی...قوی تر از هروقت دیگر...

و غمی که همیشه جزئی از زندگیست و حضورش برایم پذیرفتنی شده...

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 8:42

اینکه خودت ناامید باشی به مراتب قابل تحمل تر از اینه که عزیزترین فرد زندگیت غمگین و ناامید و مستاصل باشه...و تو حتی نتونی آرومش کنی...چون میدونی چقدر همه چیز بهم ریخته و بده...

انقدر این روزا تاریکه برام که فکر میکنم چیزی جز معجزه نمیتونه مارو نجات بده...اما کو معجزه...

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 6:42

هیچوقت برام هضم نمیشه این درجه از حماقت که به خاطر یه لاک روی ناخون مسئولان یه بیمارستان به جنب و جوش بیفتن که وای وای چی شد؟فلانی ناخنش چرا لاک داشت؟اصلا چرا راه دادید تو بخش کارشناسی که لاک داره رو:دی (عجیب ولی واقعی)یعنی چنان دغدغه مهمی شده بود براشون که هی زنگ و تهدید و کوفت... و من فقط میتونستم بخندم و تاسف بخورم که انقد حقیر و بدبخته این سیستم، انقدر کثافته سرتاپای این سیستم...که تمام دغدغه ش لاک رو ناخن کادر درمانشه و متاسفم که مجبورم کار کنم تو این سیستم... وحس میکنم با هربار کوتاه اومدن دارم خودمو ،عقایدمو میفروشم به یه سری مزدور. یعنی با هربار فکر کردن بهش هنوزم مثل لحظه اول عجیبه برام:) به امید روزی که پستای مسخره نذارم......ادامه مطلب
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 6:42

امروز یکی از بلاگرای قدیمی تو کانال تلگرامش حرف از رادیویی زد که اونموقع ها میساختش و من یاد روزایی افتادم که یه دانش آموز دبیرستانی بودم و یه دوست بلاگر داشتم به اسم هیژده که رادیو میساخت و چقد عجیب میچسبید شنیدنشون...

چقدر وبلاگ خاص و باحالی داشت...

چه حیف که الان از هیچکدوم از آدمای اون دوران خبری ندارم...

چقد همیشه دلم میخواسته منم کارای خاص بکنم...چیزای خفن بنویسم اما خب هیچوقت نشد و نمیشه انگار...

 

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1400 ساعت: 4:11

امشب مسئول بخشمون پیام داد که خدمه بخشمون کرونا مثبت اعلام شده و همه بیاید برای آزمایش و گرافی...

نمیدونم تهش چی میشه...اما خب قطعا این بیمارستان رفتنا اومدنا تهش میتونه همچین سوغاتی ای برامون داشته باش...

نگران خودم نیستم،نگران خانوادمم که نکنه به خاطر من آلوده شن...

به شخصه از مریضای مشکوک هم گرافی گرفتم این مدت...اما خب اینکه خدمه بخشمون درگیر شده،احتمال درگیر شدن هممون خیلی بالا میره...

نمیدونم تهش چی میشه...اما هرچی که هست الان نگرانم...

 

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 15:44

بعد از کشمکش های بسیار آخر سر با دعوا و عصبانیت کارم بعد از یک ماه و خرده ای راه افتاد و الان فقط مونده قدم اخر که امیدوارم فردا اوکی بشه..البته غیر اون هم من فردا دیگه به طور رسمی میرم بیمارستان و کا به امید روزی که پستای مسخره نذارم......ادامه مطلب
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1398 ساعت: 17:16

شعر یادوم رَ....از گروه سیریا

مدام داره پلی میشه و پاهام با ریتمش هماهنگ میشه و با خوندنش درست همونجا که میگه : که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی قلبم پر از عشق میشه و چشمام پر از اشک...

بعضی آهنگا یجوری حل میشن تو وجود آدم که نمیتونی ازشون دست بکشی...

لهجه جنوبیِ فوق العاده...عاشقانگیش...حتی سرفه های وسطش...

میام تا نزدیک لبات...دِلِی دلی شعر یادوم رَ...

شعر یادوم رَ.........

 

 

 

 

 

 

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1398 ساعت: 17:16

میدونی حس میکنم باید یه چیزی بگم...یه چیزی بنویسم...یه چیزی تو گلوم شبیه یه غده داره هی بزرگ و بزرگ تر میشه و بعد شکل غم تو چشمام خودشو نشون میده...حس میکنم باید حرف بزنم،اونقدر حرف بزنم که اشکم سرازی به امید روزی که پستای مسخره نذارم......ادامه مطلب
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1398 ساعت: 17:16

خدایا اگه میشنوی..این حجم از سنگ انداختن جلو پام روا نبوده و نیست...

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 6:46

دچار نگرانی, قبل از شروع کار شدم...بعد از کلی بالا پایین خیلی یهوویی جور شد که من همینجا تو شهر خودم برم طرح..درصورتی که تا دیروز قرار بود برم یکی از شهرستانای اطراف...اما الان با اینکه بهتر شده شرایط ولی نگرانم..که نکنه شرایط کاریم تو همون شهرستان اطراف اینجا بهتر باشه...نکنه شیفتاش فلان باشه...نکنه حقوق و مزایاش بسان باشه...نمیدونم چرا انقد ذهنم جنبه های منفی رو میبینه شاید بخاطر اینه که از شرایط پیش روم آگاهی ندارم...

به امید روزی که پستای مسخره نذارم......
ما را در سایت به امید روزی که پستای مسخره نذارم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1chamedanesepid0 بازدید : 81 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:05